ماه است نمی دانم ....


از حیرت آبی آسمان توانم که رهید اما از تو گریزی نیست.

اگر هستی خود را بنمایان

حیرت تاریکی در قلبم سایه انداخته

و تمنای غریبی سراپایم را فرا گرفته...

آشوبی در دلم است و آرامی را در بی نهایت درونم به جستجو نشسته ام.

من می خوانمت اگر هستی؟!!!!


و ....

 

دو چیز در دنیا مرا افسون می کند:

آبی آسمان؛ که می دانم نیست و می بینم!

و خداوند؛ که می دانم هست و نمی بینم!

دکتر شریعتی

در دنیای مدرن

 

بر پشت جلد کتاب "عصر سنت گریزی" نوشته چارلز هندی می خوانیم:

« جرج برنارد شاو عقيده داشت كه انسان معقول خود را با جهان منطبق مي‌سازد.

حال آنكه انسان غيرمعقول سعي مي‌كند جهان را بر خويش منطبق سازد.

چارلز هندي در اين كتاب خواندني استدلال مي‌كند كه سازمانهاي امروزي به زنان و مردان

نا معقول بيشتري نياز دارند. در دوراني كه تغيير، مداوم، تصادفي و ناپيوسته است ،

ضروري است كه شيوه‌هاي تفكر سنتي را در هم بشكنيم تا تغيير را به نفع خويش به

 كارگيريم. ما وارد عصر منطق گريزي شده ايم – دوران خطرات بزرگ، اما فرصتهاي بزرگتر.

 او نشان مي دهد كه آنچه زماني كارآمد بوده است، درآينده كارآمد نخواهد بود؛ زمانه

 پرداختن به تخيلات جسورانه را طلب مي كند، تا به گونه اي ديگر بينديشيم و نا معقول

 باشيم. عصر سنت گريزي، در پايان قرن بيستم ما را به بصيرتي عميق از جهاني كه

در آن زندگي مي كنيم مجهز مي سازد. هركس كه نمي داند چگونه خود را براي زندگي

در قرن بيست و يكم آماده كند بايد آن را بخواند.

 

دستهایم ...

 

می دانی آنقدر عزیزی که دیروز را در نبودت در کمال آرامش گذراندم!

می دانی نه نمی دانی که فراموش شده ای!

تعریف ها را چرا قانون میپنداریم؟

 

دیروز که بیاید دومین روز از بهار خواهد بود.

حتی پوپر را، حتی راسل را باید فراموش کرد.

به یاد ایامی که فردا بودم، دو باره ای تنها نامیده شده

و ای که بی مثال میخوانندت تو را خوانده بودم

ببین که من از یادت شادم،

دیدارت چه کند؟!

انتظار غریبیست که باز آیی.

دیگر سال ها فاصله ی ما از هم، دنیاهای متفاوتی آفریده که تو در آن جایی نداری.

یهویی اما به یادم می آیی گاهی!

و این، از همان گاه و بیگاه هاست که در ذهنم به بازی مشغولی.