چند روز پیش تو روزنامه اعتماد ملی مطلبی ترجمه شده از هنری کیسینجر رو خوندم.

چند نکته ی قابل تامل داشت: یکی اینکه هیچ چیزی جایگزین منافع ملی امریکا نمی شود.

اینکه رییس جمهور جدید با چالش شدیدی روبرو خواهد بود

اینکه برای پیشبرد اهداف استراتژیک، حتی باید در مقابل رقیب سر فرود آورد

اینکه اگر برنامه ای برای کشور نوشته شده، حتی اگر موافق طبع دولت جدید نباشد، نباید که به یکباره قطعش کرد

اینکه فردا از آن ماست اگر بر علیه دشمن با هم باشیم

اینکه حتی با وجود اینکه حزب حاکم عوض می شود  باز ظرفیت پذیرش یک وزیر از حزب رقیب برای ادامه ی برنامه های قبلی وجود دارد

حالا به چند جمله ی قصار از مقاله ی کیسینجر اشاره می کنم:


باراك اوباما، رئيس جمهور منتخب، تيم فوق العاده اي را براي سياستگذاري در حوزه امنيت ملي معرفي كرده است.

انتصاب افرادي اين چنين برجسته كه بركناري آنها بسيار دشوار به نظر مي رسد، اختيارات رئيس جمهوري را كاهش خواهد داد. به علاوه انتخاب جيمز جونز به عنوان مشاور امنيت ملي، هيلاري كلينتون وزير امور خارجه و رابرت گيتس وزير دفاع باعث مي شود رئيس جمهور همه انرژي خود را صرف پايان دادن به درگيري هاي داخلي كند چرا كه هر سه نفر عقايد تثبيت شده اي در امور دارند اما ماجرا اين طور نيست. اين نشانه شجاعت و اطمينان دروني رئيس جمهور منتخب است و هر دو خصوصيت براي يك رهبر در اندازه هاي جهاني ضروري به نظر مي رسد. در چنين شرايطي ناديده گرفتن عقل سليم يا احساس عمومي پيش شرط خلاقيت است. هم اوباما و هم وزير امور خارجه اش بايد به اين نتيجه رسيده باشند كه همكاري شان براي كشور حياتي است.
    آنهايي كه از واژه <تيم رقبا> براي توصيف كابينه اوباما استفاده مي كنند اساس رابطه ميان رئيس جمهور و وزير امور خارجه اش را درك نمي كنند.

 اختلاف نظرها غيرقابل اجتناب هستند اما بايد در خفا حل شوند.

    به صورت ايده آل وظيفه مشاور امنيت ملي اطمينان از اين مساله است كه هيچ ماجراي قابل پيش بيني اي از نظر دور نخواهد ماند. او بايد مراقب باشد كه رئيس جمهور از همه گزينه هاي پيش رو آگاهي پيدا مي كند. وظيفه مشاور امنيت ملي رئيس جمهور اين است كه در صورت نياز بر راه هاي ديگر - و كامل تر - پافشاري كند.
        در اين ميان باراك اوباما دست كم براي يك سال رابرت گيتس وزير دفاع كنوني را در سمت خود ابقا كرده است و اين يك عنصر مهم در موازنه روند كنوني است. بقيه قرار است شروع كنند و گيتس مي خواهد كار خود را به پايان برساند. او كه اين نقش انتقالي را پذيرفته نمي تواند مانند وزراي تازه انتخاب شده وعده هاي بي مورد بدهد يا به دولت قبلي حمله كند. (چنين رفتاري در همه دولت هاي جديد در اكثر نقاط دنيا شايع است.) اوباما بايد آگاه باشد كه قرار نيست رابرت گيتس از رويكردهاي قبلي اش دست بردارد، گيتس وظيفه دشواري برعهده دارد، او بايد تنظيمات گذار از يك دولت به دولت بعدي را انجام دهد و البته طبيعت غيرجناحي وزارت دفاع در دوران او به اين روند كمك خواهد كرد. او ضامن تداوم است اما تغييرات را نيز سرپرستي خواهد كرد.
     * هنري كيسينجر با آغاز اولين دوره رياست جمهوري ريچارد نيكسون در سال 1969 به رياست شوراي امنيت ملي منصوب شد. پس از پيروزي نيكسون در دومين دوره با حفظ سمت قبلي، پست وزارت امور خارجه را هم برعهده گرفت. او پس از سقوط دولت نيكسون به خاطر رسوايي واتر گيت و آغاز دوره رياست جمهوري جرالد فورد وزير امور خارجه باقي ماند. در سال 1973 جايزه صلح نوبل را به خاطر تلاش براي آتش بس و عقب نشيني سربازان آمريكايي از ويتنام دريافت كرد. كيسينجر از هواداران سرسخت واقع گرايي در سياست خارجي است و البته منتقدانش او را جنايتكاري مي دانند كه كودتاي نظامي عليه آلنده، رئيس جمهوري مردمي شيلي را سازماندهي كرد، باعث تجزيه قبرس شد، چشم بر كشتارهاي اندونزي بست و فرصت برقراري دموكراسي در بنگلادش را نابود كرد. كيسينجر در دهه 70 ميلادي چهره معروف سياست آمريكا در سراسر جهان بود. او در حال حاضر 83 سال دارد و همچنان از چهره هاي تاثيرگذار ديپلماسي ايالات متحده به حساب مي آيد.
    منبع: واشنگتن پست

و اما ما

سوال اینست که ما در دولت های گذشته و تغییرات آنها به چه میزان پایبند این اصول بودیم؟

آیا اصولگراترین فرد در ایران آیا حاضر است برای ادامه ی حیات ایران به این ریسک دست بزند؟

در انتخابات پیش رو آیا امیدی به تشکیل دولت فراگیر و نخبه گرا با عطف به منافع ملی و ورای الزامات جناحی و خارج از دایره ی حزبی(اگر بتوان پذیرفت که حزبی در ایران با مولفه های لازمه وجود دارد) هست؟

به نظر می رسد در دراز مدت ناچار از رسیدن به اجماع در این حیطه هستیم اما مساله ی مهم در زمان و سرعت دستیابی به این اجماع می باشد که تعیین کننده ی توسعه و دوری از خطرات در پیش رو خواهد بود.